کد مطلب:36585 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132
عشق آن زنده گزین كاو باقی است (مثنوی، دفتر اول، بیت 219) عشق بر مرده نباشد پایدار (مثنوی، دفتر پنجم، بیت 3272) سزاوار نیست كه آدمی هستی خود را در پای امور ناپایدار و فانی [صفحه 110] بریزد چه از سر عشق و چه از سر ترس. اما وقتی با موجودی بی نهایت رفیع و جلیل رو به رو شدیم، عشق و ترس با هم عجین می شوند. هم هیبت او ما را فرامی گیرد و خرد می كند هم زیبایی و عظمتش ما را مفتون می كند. هم جلالش هم جمالش، هر دو در ما القای خشیت و محبت می كنند. علاوه بر این، عشق و خشیت او هر دو بسط آور و حركت آفرین اند نه قبض و فلج زا: نالم و ترسم كه او باور كند عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد (مثنوی، دفتر اول، ابیات 1572 و 1573)
رسولان به ما آموختند، همانگونه كه بر حسب میزان مجانست روحی و مناسبت معنوی مراتبی در دوستی ورزیدن وجود دارد، در ترس از خدا نیز مراتب و شروطی موجود است، چنان نیست كه هر كس بتواند از خدا بترسد یا او را دوست داشته باشد. هر نترسیدنی شجاعت و هر ترسیدنی، فضیلت نیست. باید دید ترس، چرا و از چیست. ترسی كه معلول معرفت آدمی به حد وجود خویش است، ترس نیست خشیت و هیبت است و فضیلت محسوب می شود. ارسطو می گفت فلسفه، ناشی از مهابت هستی است. فیلسوفان كسانی هستند كه خود را با عظمت هستی مواجه می بینند و هیبت وجود، آنها را فرامی گیرد، فرزند این هیبت یا مهابت فیلسوف شدن است و فلسفه سبب پاره شدن زنجیرهایی است كه بر عقل آدمی نهاده اند. برخلاف ترسهای عاطفی كه جز فلج فكری چیزی به بار نمی آورند. نه تنها هیبت كه عشق ورزیدن هم سبب حركت و گشودن زنجیرها از دست و پاها می شود. عشقهای مجازی كه معطوف به معشوقهای ناپایدارند چنین اند چه رسد به عشق حقیقی كه معطوف به معشوق جاودان و بیكران است. مولوی می گوید.
كز شراب جان فزایت ساقی است
عشق را بر حی جان افزای دار
وز كرم آن جور را كمتر كند
بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
صفحه 110.