کد مطلب:36585 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

معنای ترس از خداوند











رسولان به ما آموختند، همانگونه كه بر حسب میزان مجانست روحی و مناسبت معنوی مراتبی در دوستی ورزیدن وجود دارد، در ترس از خدا نیز مراتب و شروطی موجود است، چنان نیست كه هر كس بتواند از خدا بترسد یا او را دوست داشته باشد. هر نترسیدنی شجاعت و هر ترسیدنی، فضیلت نیست. باید دید ترس، چرا و از چیست. ترسی كه معلول معرفت آدمی به حد وجود خویش است، ترس نیست خشیت و هیبت است و فضیلت محسوب می شود. ارسطو می گفت فلسفه، ناشی از مهابت هستی است. فیلسوفان كسانی هستند كه خود را با عظمت هستی مواجه می بینند و هیبت وجود، آنها را فرامی گیرد، فرزند این هیبت یا مهابت فیلسوف شدن است و فلسفه سبب پاره شدن زنجیرهایی است كه بر عقل آدمی نهاده اند. برخلاف ترسهای عاطفی كه جز فلج فكری چیزی به بار نمی آورند. نه تنها هیبت كه عشق ورزیدن هم سبب حركت و گشودن زنجیرها از دست و پاها می شود. عشقهای مجازی كه معطوف به معشوقهای ناپایدارند چنین اند چه رسد به عشق حقیقی كه معطوف به معشوق جاودان و بیكران است. مولوی می گوید.


عشق آن زنده گزین كاو باقی است
كز شراب جان فزایت ساقی است


(مثنوی، دفتر اول، بیت 219)


عشق بر مرده نباشد پایدار
عشق را بر حی جان افزای دار


(مثنوی، دفتر پنجم، بیت 3272)

سزاوار نیست كه آدمی هستی خود را در پای امور ناپایدار و فانی

[صفحه 110]

بریزد چه از سر عشق و چه از سر ترس. اما وقتی با موجودی بی نهایت رفیع و جلیل رو به رو شدیم، عشق و ترس با هم عجین می شوند. هم هیبت او ما را فرامی گیرد و خرد می كند هم زیبایی و عظمتش ما را مفتون می كند. هم جلالش هم جمالش، هر دو در ما القای خشیت و محبت می كنند. علاوه بر این، عشق و خشیت او هر دو بسط آور و حركت آفرین اند نه قبض و فلج زا:


نالم و ترسم كه او باور كند
وز كرم آن جور را كمتر كند


عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد
بوالعجب من عاشق این هر دو ضد


(مثنوی، دفتر اول، ابیات 1572 و 1573)


صفحه 110.